کد مطلب:28666 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:106

نبردِ اشتر و نقش بنیانیِ او در جنگ












رویدادهای سنگین و سختی های زندگی و دگرگونی های روزگار، در صیقل دادنِ افراد و نمود یافتنِ والایی و شكوه آنان، بسیار نقش دارند.

این گونه رویدادها همان گونه كه عظمت روح انسان را آشكارا هویدا می كنند، اثری ژرف بر ایجاد زمینه بروز شخصیّت انسان در هنگامه های خاص و رخ نمودنِ جنبه های پنهانِ افراد دارند. در دگرگونی ها و رخدادهای روزگار، حقیقت انسان شناخته می شود و این سخن امیر مؤمنان، بهترین روشنگرِ این حقیقت ژرف است كه:«در دگرگونی های اوضاعِ [ روزگار]، گوهرهای مردان شناخته می شود».

بدین سان، آوردگاهِ صفّین آینه ای شد كه شخصیت مالك در آن تجلّی یافت؛ همان شخصیّت تابناك تاریخ تشیّع كه رزمنده برجسته و پهلوان دلیر و جنگجوی این نبرد بود.

1. نقش مالك در برانگیختنِ كوفیانِ گوش به فرمانِ وی و فرستادن آنان به میدان نبرد، آشكار بود.

2. وی در آراستنِ سپاه، نقشی بنیانی داشت.

3. او فرمانده پیش قراولان سپاه علی علیه السلام بود و شوكت شگرف و نبرد قهرمانه اش در برابر پیش قراولان سپاه معاویه به فرماندهیِ ابو اَعور سُلَمی، آنان را به گریز از میدان وا داشت.

4. مردم رَقّه[1] از یاران عثمان بودند و از این رو، پُل های ساخته شده بر رود فرات را نابود كردند تا پیش رویِ سپاه صد هزار نفری امام علی علیه السلام مانع بیافرینند. پس امام علیه السلام بر آن شد كه بازگردد و راهی دیگر بجوید؛ زیرا نمی خواست از نیروی نظامی بهره گیرد و مردم را به اجبار بر كاری سخت بگمارد. این جا بود كه مالك، خود را به مردمِ رَقّه شناساند و تهدیدشان كرد و ایشان ناچار شدند برای عبورِ سپاه امام علیه السلام پُلی بربندند و آن گاه، سپاه از آن گذشت.

5. سپاه معاویه، آب را بر سپاه امام علیه السلام بست. در این حال، مالك اشتر، دلیرانه رو به جنگ نهاد و به همراهیِ اشعث بن قیس، توانست به آب دست یابد.

6. به گاهِ در گرفتنِ جنگ، مالك، فرمانده سواره نظام بود.

7. در حمله های ذی حجّه، وی نقشی اساسی داشت. آن گاه كه در ماه صفر، جنگ آغاز شد و هشت روز به درازا كشید، مالك طیّ دو روز، فرمانده كلّ لشكر بود.

8. در نبردهای تن به تن، رزمنده ای بی مانند بود و هرگز در رویارویی با كسی، تن به شكست نداد.

9. در روزهای پَسینِ نبرد، حل كننده مشكلات پیچیده بود و به فرمان مولای خویش، هر جا مشكلی بروز می یافت، حاضر می شد و به حلّ آن می پرداخت.

10. در رخداد پنج شنبه و لیلة الهَریر (شبِ غرّش )، شكوهمندانه درخشید.

11. همراه یارانش، یكی از حمله های بیم انگیز و شگرف صِفّین را سامان داد و در صبحگاه روز جمعه، به خیمه معاویه رسید و تنها یك گام پیش رو داشت تا به پیروزی نهایی دست یابد و آتش فتنه اموی را فرو نشانَد. پس اشعث و خوارج، توطئه چیدند و امام علیه السلام را ناچار كردند كه مالك را بازگردانَد؛ و مالك، برای آن كه به مولایش آزاری نرسد، با قلبی لبریز از غم، از خیمه معاویه دور شد. شگفتا از این همه ایثار در برابر آن مایه تحجّر و تاریك دلی و پلید باطنیِ توطئه گران بر ضدّ امام!

بزرگ ترین ویژگی مالك، شناخت ژرف او از امام علیه السلام و تواضعش نزد مولای خویش بود؛ تواضعی برگرفته از هوشیاریِ شگرف و معرفتِ سترگ!

2515. الفتوح:مردی از سپاه عراق سوار بر اسبی كَهَر برون آمد كه تنها درون پلك چشمش پیدا بود و در دستش نیزه ای داشت و آن را بر فراز سرِ یاران علی علیه السلام حركت می داد و می گفت:«صف هاتان را مرتّب كنید»؛ و مردم در نمی یافتند كه او كیست.

آن گاه كه صف ها و پرچم ها آراسته شدند، مالك رو به سپاه علی علیه السلام و پشت به سپاه شام ایستاد و پس از به جای آوردن سپاس و ستایش خداوند، گفت:ای بندگان خدا! خداوند را سپاس گویید و شكر گزارید كه در میان شما، پسر عمو و جانشینِ پیامبرش محمّد صلی الله علیه وآله و محبوب ترینِ مردم نزد وی را قرار داده؛ همان نخستین مهاجر و ایمان آورنده، و همو كه شمشیری است از شمشیرهای خدا كه بر دشمنان خویش فرودش آورده است. پس مراقبِ آن هنگامه ای باشید كه نبردِ سخت در گیرد، [ پرچم های] سیاه به جنب و جوش درآیند، نیزه ها در هم شكسته شوند، و اسب ها با پهلوانانِ سواره به جنبش درآیند؛ و [ در آن حال ]تنها آوایی كه از شما می شنوم، نعره و همهمه[ ی جنگ ]است.

سپس مالك به شامیان یورش بُرد و چندان جنگید كه نیزه اش شكست. پس باز گشت و در این حال، معلوم شد كه او اشتر است.[2].

2516. تاریخ الطبری - به نقل از حُرّ بن صَیّاح نَخَعی -:آن روز، اشتر بر اسب خویش نشسته، در دستش شمشیری یَمانی بود و هرگاه آن را تكان می داد، پنداری در آن آبی روان پیداست؛ و چون آن را بالا می بُرد، پرتوش چشم را خیره می كرد. او شمشیر می زد و می گفت:

موج خیزی است كه پس از چندی می گذرد![3].

2517. تاریخ الطبری - به نقل از عبد اللَّه بن عاصم فائشی -:مردی از قومِ من، برایم حكایت كرد كه روزی اَشتر، همراهِ مردانی از قاریان و تكْ سوارانِ عرب، در صِفّین به میدان نبرد آمد و جنگی سخت صورت دادند. آن گاه، مردی به نبردِ ما آمد كه - خدای را سوگند - بسی كم كسی را به درازا و تنومندیِ او دیده بودم. پس هماورد طلبید و هیچ كس جز اشتر به میدانِ او نرفت. آنان دو ضربه ردّ و بدل كردند و اشتر با ضربه ای او را كُشت. به خدا سوگند، ما [ از پیش] بر او بیمناك بودیم و از او می خواستیم به میدانِ آن مرد نرود. آن گاه كه اشتر وی را كشت، یكی از یاران آن مرد تنومند ندا در داد:

ای سَهم، ای سَهم بن ابی عیزار؛

ای خوب ترین كسی كه از تیره زاره[4] می شناسیمت.

و گفت:به خدا سوگند، هر آینه یا قاتل تو را می كشم و یا او مرا می كشد! سپس برون آمد و به اشتر یورش آورد. اشتر به او روی آورد و بر او ضربه ای زد، چنان كه مقابلِ اسبش [ بر زمین] افتاد. آن گاه، یارانش به سویش شتافتند و پیكر مجروحش را وا رهاندند.

ابو رفیقه فهمی گفت:این، آتشی بود؛ امّا با گردبادی روبه رو شد.[5].

2518. تاریخ الطبری - به نقل از حُرّ بن صَیّاح نَخَعی، درباره اشتر -:مُنقِذ و حِمیَر ناعِطی، پسرانِ قیس، اشتر را دیدند. منقذ به حمیر گفت:اگر این نیروی جنگاوری كه در او می بینم، مبتنی بر نیّت او [ برای رزمیدن] باشد، كسی چون او در مردم عرب نیست.

حمیر به او گفت:آیا نیّت، چیزی جز همین است كه انجام می دهد و می بینی؟

گفت:بیم دارم كه او خواهان حكومت [ و نه رزماوریِ فداكارانه ]باشد.[6].

2519. وقعة صِفّین - به نقل از عمر بن سعد، از مردانش -:معاویه، مروان بن حكم را فرا خواند و گفت:ای مروان! اشتر مرا اندوهگین كرده و نگران ساخته است. تو با این گروهِ سوارانِ كِلاع و یَحْصُب به میدان رو و به نبرد با وی برخیز.

مروان به وی گفت:برای این كار، عَمرو را فراخوان كه همچون جامه زیرینت [ به تو پیوسته ]است.

... معاویه، عمرو را فرا خواند و فرمانش داد كه به میدانِ اشتر رود... عمرو با همان گروهِ سواران روان شد و اشتر، پیشاپیش سواران، با وی رویارو گشت... عمرو دریافت كه او اشتر است. نیرویش كاسته شد و هراسان شد، امّا شرم كرد كه باز گردد... چون اشتر با نیزه بر او تاخت، عمرو جا تهی كرد و اشتر نیزه اش را به چهره او زد، ولی [ ضربه] نیزه، كاری نبود. عمرو را درد، سنگین افتاد. پس لگام اسبش را كشید و دستش را بر چهره اش نهاد و گریزان به اردوگاه بازگشت.[7].

ر. ك:ج 12، ص 298 (طبقه بندی كارگزاران امام علی/مالك اشتر).

ج 7، ص 59 (شهادت مالك اشتر).









    1. رَقّه، شهری است مشهور بر ساحل فرات واز آن جا تا حَرّان، سه روز فاصله است. (معجم البلدان: 59 /3)
    2. الفتوح:157/3.
    3. تاریخ الطبری:22/5، وقعة صفّین:254.
    4. زاره، تیره یا طائفه ای از قبیله اَزْد است.
    5. تاریخ الطبری:575/4، وقعة صفّین:196.
    6. تاریخ الطبری:22/5، وقعة صفّین:255.
    7. وقعة صفّین:439، شرح نهج البلاغة:79/8 و80. نیز، ر. ك:الإمامة والسیاسة:132/1.